داستان زندگی لوئی بریل، مخترع خط نابینا ها
به گزارش وبلاگ سروری کیا، وب سایت یک پزشک - علیرضا مجیدی: در سال 1952، جسد لوئی بریل، پسر چرم دوز و زین ساز فـقیری از اهـالی دهکده کوپوری، واقع در ایالات سن ومارن، که چند سال قبل از آن تاریخ، در گورستان زادگاهش به خاک سپرده شده بود، به مقبره پانتئون پاریـس -آرامگاه مشاهیر فرانسه- انتقال داده شد. تنها دست های متوفی، به درخواست همشهریانش، در گورستان زادگاهش، مدفون شد.
در مراسم انتقال جنازه بـریل، یک صف طولانی، مرکب از افرادی نابینا، به کمک عصا های سفیدرنگ، با قدم های نامطمئن، حرکت می کردند شرکت کرده بودند. این نابینایان بخوبی آگاه بودند تا چه اندازه، به خاطر خطی که بریل اختراع کرده بود، مدیون او هستند. این خط که از نقطه های برجسته تشکیل می شود، انبوهی از دانـشهای بشری را در دسترس نابینایان گذاشته بود.
امروز، در سرار دنیا، مردانی و زنانی بی شمار، خواه داوطلبانه و خواه از سر وظیفه، ورقه کاغذ ضخیمی را، با استفاده از وسایل ساده ای، یعنی یک میز کوچک و یک صفحه مشبک و یک قلم حکاکی، به فواصل معینی، سوراخ می نمایند. این سوراخ ها در پشت ورقـه کـاغذ نقای برجسته بوجود می آورد که نابینایان می توانند آن ها را لمس نمایند.
امروزه فناوری ها نو هم به کمک نابینایان آمده است، اما برای دهه های همین فناوری نسبتا ساده خط بریل بود که یاور نابینا ها بود. در دهه های پیش، تنها در مؤسسه نابینایان پاریس، موسوم به انجمن والنتن هائوی، خوانندگان این خط از 8000 تن تجاوز می کردند.
لوئی بریل کـه چـهارمین فرزند یک چرم دوز فقیر بود، در سال 1809 به دنیا آمد و تولد او باعث شادی بسیار خانواده اش شد. پدرش عقیده داشت که او در دوران پیری اش تنها مونس من او خواهد بود.
کودک نحیف به بتدریج رشد کرد و شروع به راه رفتن شروع کرد. اطاق نـشیمن خـانه پدری اش که درعین حال بعنوان آشپزخانه از آن استفاده می شد و در روی اجاق آن آب دیگ سوپ به آرامی می جوشید، حس کنجکاوی کودک را ارضاء نمی کرد. این کودک سه ساله می خواست به اسرار تمام اشیاء موجود در دنیای کوچک خود که از خـانه پدری اش تـجاوز نمی کرد دست یابد.
والدین اش همواره او را از دسـت زدن بـه ابـزار میز کارگاه چرم دوزی برحذر می داشتند. ولی کودک، همین که تنها می شد، ابزار های چرم دوزی را به دست می گرفت و به بریدن چرم می پرداخت و از بوی مطبوع آن لذت می برد. ولی یک روز مـوقعی که به بریدن قـطعه چرمی مشغول بود، ناگهان تراشه ای از چرم و به روایتی نـوک گـزن چرم بری به چشمش فرورفت و صورتش را غرق خون کرد. با شنیدن فریاد های دلخراش کودک، همسایگان به سوی او شتافتند.
موقعی که والدینش به خانه بازگشتند با تـأثر فـراوان پی بردند که یکی از چشمان کودکشان آسیب دیده است. داروییک ه، در آن زمان بوسیله پیـرزنان تجویز شده بود، مؤثر واقع نشد و بیماری ورم ملتحمه چشم که کودک به آن دچار شده بود، رفته رفته به التهاب چرکین تبدیل گـردید و بـه چـشم دیگر نیز سرایت کرد. طولی نکشید که قرنیه های هر دو چشم از بین رفت و بـالاخره کـودک بینایی خود را کاملا از دست داد. او به مادرش می گفت صدای پرندگان را می شنوم، ولی آن ها را نمی بینم. چرا مرا در تاریکی نگاه می دارید؟
از آن پس، کودک پنـج ساله در دنـیای صدا ها می زیست. همزمان، در نتیجه مسائل ناشی از جنگ های ناپلئون، دولت تصمیم گرفته بود کـه بـرای رفـع نیاز های مالی خود، مبالغی از مردم به صورت مصادره، وصول گند. در ژانویه 1814 دستور مصادره اموال در دهکده زادگاه بریل اجرا شد. کودک پنج ساله، صدای پدرش را که با لحن اعتراض آمیز با ماموران مصادره بحث می کرد می شنید. بالاخره پدرش ناچار شد 16 فـرانک، که بـرای او وجه قابل ملاحظه ای بود، بپردازد. یک ماه بعد، نیرو های دشمن دهکده را اشغال کردند. لوئی صدای پای گاو مورد عـلاقه اش را، که اشغالگران به زور با خود می بردند، می شنید. به مدت 74 روز هیاهوی سربازان روسی و پروسی که به تناوب خانه پدرش را اشـغال کـرده بودند، به گوشش می رسید.
بالاخره بار دیگر آرامش در دهکده برقرار شد، ولی در نتیجه جنگ های طولانی و بدی برداشت محصول، اهالی دهکده به فلاکت افتاده بودند، به طوریک ه از 610 تن جمعیت آن، 62 نفر مستحق دریافت کمک تـشخیص داده شـدند و به این منظور اهالی متمکن دهکده را به پرداخت مالیات مخصوص وادار نمودند. این وضع دشـوار پدر بـریل را نـسبت به آینده پسرش نگران کرده بود.
پالوی -کشیش- و بشره -آموزگار دهکده-، تحت تأثیر استعداد زودرس لوئی کوچک قرار گرفته و به او علاقه مند شده بـودند. مارکی دورویـلیه که قـصر مسکونی اش در مجاورت دهکده قرار داشت نیز به این کودک نابینا دلبستگی پیدا کـرده بـود. این اشراف زاده به خاطر آورد که سال ها قبل، یعنی در سال 1874، در کاخ ورسای، در مراسمی شرکت کرده بود که طی آن والنتن هـائوی، جوانان نابینایی را کـه به کمک خطی که خود او اختراع کرده بود سواد آموخته بودند، به دربـار مـعرفی کرده بود و متعاقب این جریان، مؤسسه سلطنتی جـوانان نـابینا با کـمک های مالی سخاوتمندانه شاه و درباریان تأسیس شده بـود.
مجسمه و تصویری از والنتن هـائوی
پس مارکی دورویلیه تصمیم گـرفت که لوئی بریل را به مؤسسه مذکور بفرستد و یک بورس تحصیلی برای او بگیرد. به این ترتیب، کودک نابینا، در فـوریه سـال 1819، به مؤسسه سلطنتی نابینایان جوان وارد شد. ساختمان این مـؤسسه، ساختمان مـدرسه مذهبی سـابق سن فیرمن بود که مکان مـرطوب و سرد و نامناسبی بود، ولی این معایب برای لوئی کوچک بی اهمیت بود، زیرا وی چنان به فراگرفتن دروسی از قبیل دستور زبـان و تـاریخ و ریاضیات که در این مؤسسه تدریس می شد، سـرگرم شده بود که بـه چـیز دیگری توجه نداشت.
در این مؤسسه، خطی کـه بـه وسیله والنتن هائوی برای نابینایان اختراع شده بود، مورد استفاده قرار می گرفت. یک کتاب درسی بسیار کـوچک وقـتی که به این خط برگردانده مـی شد، چـندین جـلد بزرگ را اشغال مـی کرد. والتن هـائوی در بدو امر، حروف خود را با چـوب سـاخته بود، ولی بعدا آن ها را بحروف برجسته ایکه بروی مقوا قرار می داد تبدیل کرد. این حروف با لمس بـه سختی تـشخیص داده می شد و جای زیادی را اشغال می کرد و به ـعلاوه سـاختن آن ها زیـاد وقـت مـی گرفت. با تمام این معایب، این روش برای خـواندن به وسیله لمس راه را باز کرده بود.
در مؤسسه نابینایان، داستان اولین شاگرد والنتن هائوی بر سر زبان ها بود. شایع بود که هـائوی، برای ایـنکه روش خود را به مورد آزمایش بگذارده جوان نابینایی را کـه در جـلوی کـلیسایی گـدایی مـی کرد به آمـوزشگاه خـود آورد تا به او، با استفاده از خط ابتکاری خود، سواد بیاموزد. ولی والدین کودک نابینا که حرفه گدایی را برای پسرشان سودآورتر از سـوادآموزی مـی دانستند بـه والنتن هائوی اعتراض کردند و وی، برای نگاهداشتن شاگرد خود، ناچار شده بود مبلغی، معادل آنـچه کـودک از راه گـدایی بـه دست مـی آورد، به والدین او بـپردازد.
لوئی با آنکه به استاد سالخورده خود احترام می گذاشت، خطی را که او اختراع کرده بود و اکنون دیگر کهنه شده بود مورد انتقاد قرار داد و از همان موقع به فکر اصلاح آن افتاد. ولی فعلا با ولع بـه فراگرفتن دروس می پرداخت و به ویژه به رشته موسیقی، علاقه ای خاص نشان می داد. در این مؤسسه، موسیقی را، از راه گوش به شاگردان می آموختند و بریل همین موضوع را یکی از نواقص روش تدریس می دانست. بعد ها وی پیروز شد که برای نابینایان حروف مخصوص، جهت خواندن و نوشتن نـت های مـوسیقی پیدا کند.
متأسفانه در مؤسسه نابینایان، تالار مخصوص، برای تدریس موسیقی، وجود نداشت. پیانو را در راه پله گذاشته بودند و دانشجویان برای نواختن فلوت روی درگاهی های مقابل پنجره ها می نشستند. با اینهمه لوئی به تکمیل معلومات موسیقی خود و به خصوص به کسب مهارت در نواختن پیانو و ارگ اهتمام ورزید.
انضباطی شدید، در مؤسسه نابینایان حـکمفرما بـود. ضعف مالی مؤسسه موجب شده بود که در استخدام کارکنان صرفه جویی نمایند و با توجه به کمی تعداد مراقب و سرپرست، انضباط را به وسیله تشدید تنبیهات برقرار سازند. چون محبوس ساختن نابینایان در سـیاه چال ها، برای آنـان که به هرحال در تاریکی به سر می بردند، تنبیهی شـدید مـحسوب نمی شد، لذا سرکشان را از صرف غذاهای معمولی محروم می کردند و تا مدتی به آن ها چیزی جز نان خشک و آب، نمی دادند. تنبیه های بدنی نیز متداول بود.
گاهی نیز خطاکاران را از حق خروج از مؤسسه محروم می ساختند. گردش هفتگی، در روزهـای پنـجشنبه هرهفته صورت می گرفت. در ایـن روز شـاگردان، ساختمان مرطوب مؤسسه را ترک می کردند و برای هواخوری به باغی می رفتند. در این گردش ها، شاگردان را با طنابی به یکدیگر می بستند و تحت مراقبت یک نفر سرپرست حرکت می دادند. این وضع نامطلوب، به سلامت لوئی بریل لطمه می زد.
یک روز انتشار خبر بازدید والنتن هائوی از مؤسسه نـابینایان، هیجان بی سابقه ای در ایـن آکادمی به وجود آورد. در ماه اوت سال 1821 شاگردان و اولیای مؤسسه، با بی تابی، خود را برای پذیرایی از این مرد مشهور آماده می کردند.
اما آیا مـوقعی که والنتن هائوی، در آنن روز، دست دانشجویان جوان را می فشرد، می توانست حدس بزند که دست جوانی را که بعد ها از حیث دانش و شهرت جانشین او خواهد شد، فشرده است؟
روزی یک سروان توپخانه بنام شارل باربیه دولاسر، به منظور ارائه روش جدیدی که بـرای سـوادآموزی نـابینایان اختراع کرده بود، به مؤسسه مراجعه کرد. با آنکه مدعیان اختراعات جدید معمولا اشخاصی مزاحم تلقی می شدند و با وجود اینکه مـدیر سـابق مؤسسه، از پذیرفتن همین افسر امتناع ورزیده بود پی نیه -مدیر جدید مؤسسه- که به شاگردان خود عـلاقه ای خـاص داشـت و هیچ فرصتی را برای بهبود وضع آنان از دست نم یداد، به ملاقات با وی رضایت داد.
در آکادمی علوم فرانسه پرونی و لاسپد، اختراع سـروان باربیه را مورد بررسی قرار دادند و نتیجه گرفته بودند که این اختراع گفتگوی میان لالان و کوران را امکان پذیر می کند.
سروان مزبور، روش ابتکاری خود را در ابتدای امر بـرای ارتـش اختراع کرده بود. وی موقعی که در ارتش خدمت می کرد، اغلب مجبور می شد در نیمه شب دستور ها و پیام های رسیده از فرماندهان را بخواند و، چون این امر آسایشش را مختل می کرد، در صدد برآمد که یک روش مرکب از خط و نقطه برجسته ابداع کند تا با لمس آنـها با انگشت بتواند دستور های رسیده و کوتاه، نظیر حرکت به پیش، عقب نشینی عمومی و امثال آن را بخواند.
پس از انتها جنگ، باربیه به فکر افتاد که از سیستم تحریر شبانه خود به نفع نابینایان استفاده کند و به این منظور اختراع خود را تکمیل کرد و آن را تحریر شنیداری نام نهاد. زیرا این روش مـانند تـندنویسی امروزی شنیداری بود و با کمک یک خط کش کشویی که دارای منافذ کوچکی بود، برگرداندن هرعبارتی را، بدون توجه به املاء کلمات، میسر می کرد.
نابینا ها می توانستند با فرو بردن قلم حـکاکی در ایـن مـنافذ، به روی یک ورقه کاغذ ضخیم، سوراخ هایی به وجود بیاورند. این سوراخ ها برجستگی هایی را به وجود می آورد که از ترکیب آنها، طبق قـواعد معینی، کلمات بوجود می آمد. این روش انقلابی، مؤسسه نابینا ها را تحت تأثیر قرار داد و دکتر پی نیه -رئیس مؤسسه- تصمیم گرفت آن را به عنوان روش مـکمل، در سوادآموزی نابیناها، به کار ببرد.
به طوری که اشـاره شـد، روش مذکور به املای کلمات توجهی نداشت و به علاوه فاقد اعداد و علائم نقطه گذاری و نت های موسیقی بود. لوئی بریل این نواقص را تذکر داد و در پی رفع آن ها و به طور کلی ساده کردن روش پیشنهادی سروان باربیه برآمد.
پی نیه از بـاربیه دعوت نمود در دفتر مؤسسه حضور یابد و پیشنهاد های اصلاحی بریل را مورد بررسی قرار دهد. به این ترتیب، در دفتر مدیر مؤسسه، نوجوان پانزده ساله، با افسر عبوس پنجاه ساله روبرو شد و نظرات خود را از با وضوح کامل تـشریح کـرد. ولی باربیه حاضر نشد پیشنهاد های این جوان نحیف را، که در قبولاندن عقاید خود پافشاری نمیکرد، بپذیرد.
بعد ها این دو تن متقابلا به مزایای روش یکدیگر اعتراف کردند: بریل در این مورد چنین نوشت: من در نخستین تلاش های خود، از روش باربیه الهـام گرفتم.
باربیه، به نـوبه خود، پس از آنکه به دریافت جایزه ای از انستیتوی فرانسه؛ به مناسبت اختراع سیستم تحریر شبانه، نائل شد، تلاش های رقیب جوان خود را مورد ستایش قرار داد و چنین نوشت: این لوئی بریل، دانشجوی جوان مؤسسه نابینایان بود که برای اولین بار به فکر ساده کـردن روش تـحریر نابینایان افتاد و پیروز شد با استفاده از یک خط کش سه شکمک، ا ین روش را ساده تر کند. در این روش اصلاح شده حروف جای کمتری را اشغال می کند و با سهولت بـیشتری خـوانده می شود. از ایـن دو لحاظ، خدمات وی شایان توجه و در خور تـحسین اسـت و مـا باید خود را مرهون او بدانیم.
لوئی بریل، ضمن انجام تکالیف مدرسه، تمام اوقات فراغت خود را به تکمیل خط نابینایان که بزرگترین هدف زندگی او بشمار میرفت اختصاص می داد و حـتی در ایـام تعطیلات، اوقات خود را صرف این کار می کرد.
موقعی که به 15 سالگی رسـید، روش ابـداعی او به حدی تکمیل شده بود که پی نیه مدیر موسسه تحت تأثیر آن قرار گرفت و دستور داد که این روش، لااقل، به طور غیر رسمی در آکادمی مورد استفاده قـرار گـیرد، زیرا بـه کار بردن روش والنتن هائوی با آنکه قدیمی شده بود، هنوز اجباری بود.
لوئی بریل 63 علامت اخـتراع کرده بود که علاوه بر حروف الفبا، شامل علائم نقطه گذاری و ریاضی نیز می شد. وی برای رسیدن به این نتیجه، روش ابداعی باربیه را ساده تر سـاخته و آن را بـه دو ردیف نقاط سوراخ شده عمودی کاهش داده و با یک ردیف خـطوط کـوتاه افقی تکمیل کرده بود.
این 63 علامت، با تغییر تعداد و محل نقطه ها و خطوط، به دست می آمد. این روش تکامل یافته، افق روشن تری را در مقابل نابینا ها مـی گشود زیـرا آنـان می توانستنند، به کمک آن، یادداشت بردارند و مطالب کتاب هایی را که بینا ها برای آن ها قرائت مـی کردند، با ایـن حـروف، بنویسند و نیز بین خود مکاتبه نمایند. به این ترتیب دنیای جدیدی بر روی نابینا ها گشوده می شد.
شورای نظام وظیفه، لوئی را از انجام خـدمت نـظام مـعاف کرد و جالب است که این شورا که گویی نابینائی را علت کافی برای معافیت نـمی دانست، وی را به استناد اینکه توانایی خواندن و نوشتن را ندارد، از انجام خدمت نظام معارف کرد!
استعداد لوئی به حدی توجه مسئولان مـؤسسه را جـلب کرد که وی را در 20 سالگی به سمت معلمی برگزیدند، ولی این سمت مزایایی نداشت مگر حق استفاده از یک اطاق خـصوصی کـه می توانست در آنجا با فراغ بال به مطالعه بپردازد و نیز اجازه دوختن یک سردوشی از پارچـه ابـریشمی زربـفت روی لباس سیاه متحد الشکل معمولی.
از سایر لحاظ، وی مشمول مقررات عمومی مؤسسه از قبیل مقررات مربوط بـه بـازبینی ورود و خروج و سانسور نامه ها و حتی تنبیهات، بود.
پی نیه -مدیر مؤسسه - که می خواست وسایل سرگرمی بریل را فـراهم آورد، گـاهی از اوقـات او را به منزل خود دعوت می کرد و گاهی نیز وی را با خود به مجالس شب نشینی می برد. اما ایـن مـجالس برای بـریل لذت بخش نبود. ا ما موقعی که از او دعوت می کردند که پشت پیانو بنشیند و یکی از قـطعات بـتهون، موزارت و یا هایدن را بنوازد، احساس رضایت خاطر می کرد. وی اطاق کوچک خود را که می توانست در آن به تحقیقاتش درباره اختراع عـلاماتی، برای نـت های موسیقی ادامه دهد و یا به تألیف کتابی، راجع به ریاضیات، بپردازد به هر جای دیگری تـرجیح می داد.
بریل، با وجود خـستگی ای که بیش از پیش در خود احساس می کرد، به شغل مـعلمی کـه بـه عهده گرفته بود، علاقه نشان می داد و سعی می کرد خـستگی خـود را ندیده بگیرد.
اما بریل یک روز به خونریزی ریوی دچار شد و تردیدی برایش باقی نماند که بـه بـیماری سل گرفتار شده است. مسئولان مـؤسسه برای اینکه کـار او را سبک تر کـنند، کلاس های کـوچکی را بـه او سپردند و غذا های مقوی برایش تجویز کردند. ولی ایـن تـدابیر، ب رای نجات او از بیماری ای که در آن زمان قابل علاج نبود، مؤثر واقع نشد. با این حال بریل نشاط و شـادی خـود را همچنان حفظ کرده بود و موقعی که در مـجلسی به شرح جزئیات خنده آور و یـا جـدی داستانی می پرداخت، تنها چیزی که مخاطبین را مـتوجه وخـامت وضع سلامتی اش می کرد، ضعف و گرفنگی آوازش بود.
در این موقع، بریل به تحقیقاتی جدید دست زد و به اختراع ماشینی بـنام رافی گراف پیروز شد کـه به وسیله آن بینا ها می توانستند نوشته های نـابینا ها را بـخوانند. ولی طـرز عمل این ماشین بـه اندازه ای پیـچیده بود که استفاده از آن دوام نـیافت. ماشین تحریری که بعد ها اختراع شد، این هدف را ممکن کرد و میان نابینایان و بینایان پلی به وجود آورد. ولی ایـن پل یک طرفه بود، با این معنی که بـینا ها مـطالبی را که نابینا ها بـا مـاشین تحریر می نویسند، می توانند، ولی عـکس این قضیه مصداق پیدا نمی کند.
در نتیجه دسیسه هایی که در مؤسسه رخ داد، پی نیه از سمت ریاست بر کنار شد و شخصی بنام دوفو به جای او انتخاب شد. مدیر جـدید مردی خشک و کوته فکر بود و نسبت بـه بریل نـظر مـساعد نـداشت و بـه اختراعات و کشفیات اوتوجهی نشان نمی داد و دانشجو ها را از به کار بردن روشهای ابداعی او منع می کرد و اگر اطلاع حاصل می کرد که آنها، پنهانی به مطالعه و یا استفاده از آثـار و یـا روش ـهای بریل می پردازند، آن ها را تنبیه می کرد.
تحمل این وضع برای بـریل دشـوار بـود. او که سـال های طاقت فرسایی را گذرانید تا اینکه بالاخره دوفو شخصی را که بر عکس خودش مردی فهیم و مبتکر بود، به عنوان معاون خویش برگزید و و در اثر تلاش های این شخص مؤسسه از وضع وخیمی که دچار آن شده بود نجات پیدا کرد.
تا آن وقـت، خط ابداعی والنتین هائوی به عنوان خط رسمی نابینایان در مؤسسه بکار برده می شد. ولی تشخیص حروف این خط، به وسیله لمس با انگشت، سخت بود. بالاخره پس از مباحثات و مذاکرات مفصل، روش بریل جانشین آن شد و بعنوان خط رسمی نابینایان، در مؤسسه مورد استفاده قـرار گرفت.
کوچه سن ویـکتور که مؤسسه نابینایان در آنجا واقع شده بود، یکی از ناپاک ترین و آلوده ترین محله های پایتخت به شمار میرت. لامارتین، شاعر و نویسندهء مشهور فرانسوی، با بیان فصیح خود این موضوع را به مقامات دولتی گوشزد کرد و در نتیجه، بالاخره ساختمانی جدید در بلوار انوالیه، بـرای نـابینایا ها ساخته شد که تا امروز هم به همین منظور از آن استفاده می شود.
مؤسسه جدید، در تاریخ 22 فوریه سال 1844، با تشریفاتی خاص افتتاح شد و در مقابل حاضران طرز خواندن و نوشتن، از طـریق بـه کار بردن حروف بر جسته بـریل، نشان داده شد.
متاسفانه مـحیط سالم و بهداشتی محل جدید مؤسسه نتوانست از پیشرفت بیماری بریل جلوگیری کند.
از سال 1835 بیماری سل او گاهی کاهش و گاهی تشدید می یافت. ولی او که می دانست مرگش نزدیک است آن را، مانند یک مـسیحی واقـعی، ولی با اندکی افسوس، پذیرفته بود.
بریل در همان سال چشم از دنیا فرو بست و همه را دچار تأثر ساخت. او بی سر و صدا، همانگونه که زیسته بـود، دنیا را تـرک گفت. هیچی یک از خـبرنگاران نشریات، درباره مرگ او چیزی ننوشتند. درگذشت نابینایی بیچاره برای هیچ کس قابل توجه نبود. روزنامه نگاران خبر مربوط به داوطلبی لفرودوموسه را، برای عضویت آکادمی فـرانسه، از خبر مرگ بریل مهم تر تشخیص داده بودند.
امروزه، روش بریل دنیاگیر شده است. از سال 1949، ایـن روش بـه وسیله یونسکو در تـمام نقاط دنیا ترویج می شود. اگر بخواهیم تنها یک نمونه از گسترش خط بریل را ذکر کنیم، کافی است خاطرنشان کنیم که ایـن خـط، تنها در افریقا، بیش از 800 لهجه محلی را در بر می گیرد.
گر چه بریل، که زندگانی اش نمونه ای از علاقه بی چشمداشت به پژوهش های عـلمی و خـدمت بـه بشریت به شمار می رود، در زمان حیات اش، آنطوری که شایسته مقامش بود، مورد توجه معاصرین اش قرار نگرفت، اما پس از مرگش نشانه هایی از حق شـناسی مردم نسبت به او مشاهده شد.
منبع: برترین ها